احمدی نژاد خامنه ای خاتمی خرداد انتخابات سیاست ایران اغتشاش انتخابات میر حسین موسوی امام خمینی انقلاب مخملی صدا سیما کامران نجف زاده افشین قطبی مهدی کروبی میمون روز قدس صانعی نمایشگاه پلیس مبارزه رزمی مختلط نرگس کلهر بابک داد بالاترین 13 آبان

۱۷ مرداد ۱۳۸۸

به یاد سهراب اعرابی



شیر فرهاد / خرچنگ / محمود

وقتی این عکسو دیدم ، ناخود آگاه یاد شیرفرهاد افتادم که میگفت : تو از جون ما چی میخوای که عینهو خرچنگ افتادی به جون ما!چرا گورتو گم نمی کنی از زندگی ما وری گم بمیری
یادتون هست؟


رشد فیروز آبادی

فیروز آبادی رو که همه تون میشناسید
ببینید توی این چند سال چه رشدی داشته
عکس اول مال زمان جنگه که ایشون در سمت راست رئیس جمهورمان مهندس میرحسین موسوی مشخص هستن
عکس دوم که مال همین چند هفته پیشه
راستی ، گروهبان گارسیا جدیدا موهاشو قهوه ای کرده
این جمله رو خوندین ، یاد چی افتادین؟؟؟

نامه یک عاشق به محمود عزیزش !

رییس جمهور محبوبم
محمود عزیزم !
نمی دانم حوصله داری که باز هم به حرف های من گوش کنی یا اینکه مثل دفعه قبل که برایت نامه نوشتم ، به جای اینکه نامه ام را بخوانی ، برایم تراول چک فرستادی ، ولی امیدوارم که این دفعه ، نامه ام را تا انتها بخوانی و البته اگر خواستی باز هم برایم تراول چک بفرستی ، ایرادی ندارد .
محمود قشنگم !
تا حالا این همه دلتنگت نبوده ام و این همه دلم برایت تنگ نشده بود . چند وقتی است که کمتر روی ماهت را در تلویزیون می بینم . سر کوچه ، بچه ها شایعه کرده بودند که اسرائیل می خواسته تو را بکشد و مریم رجوی را برای تو طعمه کرده اند . نمی دانم تو طعمه مریم رجوی بودی و یا مریم رجوی طعمه تو . به هر حال خیلی مواظب خودت باش و شبها دیر به خانه نرو ! اگر هم خواستی دیر به خانه بروی ، با هیچ نامحرمی در راه حرف نزن .
محمود ورزشکارم !
از اینکه تا حالا با استقامت در مقابل کودتاچی ها ایستادی و تازه داری قبل از مراسم تنفیذ و تحلیف ، معاونانت را منصوب می کنی ، واقعا از تو سپاسگذار و ممنونم و یقین دارم که اگر همینطوری با استقامت پیش بروی ، تا یکسال آینده ، همه کاره خودت خواهی شد .
محمود با هوشم !
دلم برای سخنرانی هایی که از حفظ می کردی یک ذره شده . راستی چرا بعد از آن سخنرانی معروف ” خس و خاشاکت ” ، همش از روی کاغذ می خوانی و دیگر از حفظ سخنرانی نمی کنی؟
محمود با اعتماد به نفس من !
اگر مثل ۴ سال گذشته ، بتوانی برای اون ۱۰۰ تا کشوری که الگوی کشور داری براشون نفرستادی ، یه الگو هم برای اونا بفرستی ، خیلی کارت درسته !
محمود با اراده ام !
از اینکه تا حالا خودت را نگه داشته ای و جواب این هاشمی رفسنجانی را نداده ای از دستت خیلی خیلی خیلی عصبانی هستم . اصلا توقع نداشتم که این همه صبور باشی و جوابش را ندهی . البته هنوز دیر نشده و وقت داری . اگر بتوانی هفته آینده خودت نماز جمعه را بخوانی ، خیلی مشت محکمی به دهان او زده ای و ما هم می توانیم برای تو کف و سوت بزنیم .
محمود فداکارم !
چقدر خوشحالم که برخلاف بقیه کاندیداها که هر کدام یک رنگ در تبلیغاتشان داشتند ، تو پرچم ایران را برای تبلیغات خودت انتخاب کردی و بقیه رنگ ها را به آنها بخشیدی . تو واقعا انسان فداکاری هستی .
محمود صبورم !
چقدر خوب است که رییس جمهور ما این همه صبر دارد و خودش هم هر شب می رود پشت بام و با بقیه همسایه هایش ” مرگ بر دیکتاتور ” می گوید . چقدر صبر می خواهد که یک عده ” خس و خاشاک ” مدام به تو توی خیابانها متلک می گویند و تو خم به ابرو نمی آوری و برایت مهم نیست . می دانم که تو هم می دانی که ” هدف مهم تر از وسیله است و وسلیه هدف را توجیه می کند ” .
محمود نازم !
از اینکه در فیلم تبلیغاتی ات به من یاد دادی که بعضی سبزی ها ، علف هرز هستند و نباید آنها را خورد ، ازت تا آخر عمرم سپاسگذارم . تو که نمی دانی ، من از کودکی داشتم این علف های هرز را به جای سبزی می خوردم .
محمود سیدم !
چرا اینقدر دیر سید شدی ؟ نمی دانی وقتی طرفداران میرحسین موسوی ، یک شال سبز به گردنشان می انداختند و سید شده بودند ، چقدر عصبانی بودم که تو چرا سید نیستی . ولی حالا که تو هم سید شدی ، خیلی از این موضوع خوشحالم .
محمود با گذشتم !
تو که می دانی طرفدارانت ۴۰ میلیون هستند . چرا این بار هم گذشت کردی و از وزیر کشور خواستی که ۱۵ میلیون از رای هایت را به بقیه کاندیداها ببخشد و رای تو را کم کند . من البته از تو توقع چنین گذشت و ایثاری را داشتم .
محمود توپول موپولم !
می دانم که آبگوشت خیلی دوست داری ، من هم دوست دارم . راستی دیگه چه غذاهایی دوست داری ؟

محمود قهرمانم !
چقدر خوب است که فعلا به آمریکا نمی روی . می دانی هر بار که می رفتی چقدر دلم نگرانت بود ؟ … می دانی اینجا چقدر آدم نگران تو بودند که مبادا آمریکایی های خائن ، بزنند تو را بکشند و یا تو را بدزدند ؟
محمود زیبایم !
الان خیلی خیالم راحت است که دیگر به اروپا هم نمی روی . حالا کاری نداریم که اروپا به تو ویزا نمی دهد و یا تو به اروپا ویزا نمی دهی . هر بار که می رفتی ما دلمان هزار راه می رفت که مبادا وقتی به آنجا می روی ، یکی از این زنان زیبا روی اروپایی زیر پایت بنشیند و تو را پیش خودش همانجا نگه دارد و ما از دوری تو سکته کنیم و دق کنیم . شکر خدا که همه چیز ختم به خیر شد .
محمود استوارم !
نمی دانی چقدر خوشحالم که این آقای ” آقازاده ” جاسوس را از ” سازمان انرژی اتمی “ برداشتی تا بتوانیم با خیال راحت بمب هسته ای بسازیم و از این به بعد به جای اینکه به اغتشاش گران گاز اشک آور بزنیم ، یک عدد “ بمب اتمی ” پرت کنیم رویشان و دخلشان را بیاوریم . تازه می توانیم یه دونه از این بمب ها را بدهیم به این سعید حجاریان هم بخورد که دیگر نتواند اغتشاش کند و ملت را توی خیابان ها از روی صندلی چرخ دار به شورش هدایت کند .
محمود دکترم !
این دکترای ترافیک تو در زمانی که توی شهرداری بودی خیلی به درد خورد و تمام چراغ قرمز ها رو برداشتی و تبدیل به دور برگردان کردی ، اگر می توانی الان هم از آن دکترای ترافیکت کمک بگیر و هرچی چراغ سبز است بردار و داغون کن . وقتی این چراغ سبزها را توی خیابان می بینم ، می دانم که تو هم خیلی غصه می خوری .
محمود احمدی نژادم !
آخرین سخنرانی باحالت را شنیدم که راجع به این موسوی دیکتاتور حرف می زدی ، چرا نمی زنی این سعید حجاریان را بکشی و خیال همه را راحت کنی که این همه جلوی اغتشاش گران دویده و ماشین آتیش زده و سنگ به نیروی انتظامی انداخته ؟ … هان ؟ … چرا سکوت کردی ؟ … جواب منو بده ؟ … اگر تو حاضر نشی این سعید حجاریان اغتشاش طلب رو بکشی ، برای قاضی مرتضوی نامه می نویسم که اون دست به کار بشه .
محمود گلم !
راستی اون کت و شلواری که در مناظره با میرحسین موسوی پوشیده بودی خیلی قشنگ بود ، می شه بگی از کجا خریدیش ؟ ببین اون سنجاق سینه پرچم ایران که روی کتت نصب کرده بودی ، خیلی با حال بود ، بازم از اون سنجاق سینه ها داری ؟
محمود زیبا رویم !
می شه بگی از چه کرمی برای سفید کردن پوستت استفاده می کنی ؟ آخه منم همچین مثل تو یه کمی سبزه هستم ، اگه بگی چی کار کردی که این همه سفید شدی ، بچه های ما هم شما را دعا می کنن .
محمود جان !
در آخر اینکه می خواستم یک شعری را که خیلی دوست دارم به تو تقدیم کنم :
وقتی می آیی قشنگ ترین پیرهنتو تنت کن … تاج گل سروریتو سرت کن
اخماتو وا کن ، همه چیزو بشکن … الا دل ساده و عاشق من
با تشکر از hapali.wordpress.com

آنچه می‌خوانيد واقعيت است نه حکايت!

دوشنبه 12 امرداد

حوالی پارك ساعی ماموران جوانی را دنبال كردند و با خشونتی وصف‌ناپذير، بی‌رحمانه او را به زير مُشت و لگد و ضربات باتوم گرفتند. تی شرت جوان در اثر تقلا برای رهايی از چنگ نيروهای انتظامی، از چند سو پاره می‌شود و تن لُخت و کبودش را به معرض ديد مردم می‌گذارد. جمعیت با ديدن اين صحنه فجيع يک‌صدا فریاد می‌زند: نزنید! ولش كنید!
در اين لحظه چند زن از پياده‌رو وارد خيابان شدند و خود را به زیر دست وپای مامورین می‌اندازند تا سدی باشند در مقابل ضربات باتوم. زنی میان‌سال كه دهان‌بندی بر صورت داشت دست در گردن پسر انداخت و سعی می‌کرد او را به سمت پياده‌رو بکشاند تا از چنگ گاردی‌ها رهايی بيابد. یكی از گاردی‌های ورزيده و درشت اندام، چنگ بر گردن زن انداخته او را از زمين می‌کَنَد و به داخل جوی آب پرت می‌كند.
زن جوان دیگری پريشان و گریان و با فریادهای جگر خراش به كمك او شتابيد و خود را به سرو گردن مامور معترض آویزان می‌كند. زنان و مردان دیگر به هم می‌گویند برویم كمك مادرش و نگذاریم گاردی‌ها پسرش را به زندان ببرند. در همین حین جوان برهنه را مامورین به سمت شمال خیابان می‌كشيدند و بعد از سوار کردن او به ترك یكی از موتورسیكلت‌ها، دستانش را از پشت با دست‌بند پلاستیكی بستند. بلافاصله يکی از افراد لباس شخصی به پشت موتور می‌پرد و در پشت پسر جوان می‌نشیند تا مانع رهایی او از سوی زنانی شود که بطرف موتور سیكلت هجوم آورده بودند. پيش از رسيدن مردم موتور سيکلت حركت می‌كند اما در عوض، گروهی از زنان به همراه چند مرد، فرمانده نیروها را محاصره می‌كنند و مانع حرکت و پيوستن او به ديگر نیروهایش می‌گردند.
از آن‌سوی، چند زنی كه از سمت شمالی به طرف جنوب می‌آمدند و از دور نظاره‌گر فریادهای خشم‌آگین زنان بودند، همراه با مادر پسر و چند زن دیگر به وسط خیابان دویدند و راه حركت را بر موتور سیكلت‌ها می‌بندند. موتورها در نقطه‌ای متوقف می‌گردند که جمعيت حاضر در پياده‌روی شرقی، به‌طور دقيق می‌توانستند چهره وحشت‌زده جوان و تن کبود و عريانش را از نزديک ببينند. وقتی نگاه غمگين و ملتمسانه جوان با جمعيت حاضر در پياده‌روی شرقی تلاقی نمود، همه متأثر شدند. در اين لحظه زنی میان‌سال مردم را تشویق می‌كند که بجنبید، آزادش كنید و الا فردا باید جسدش را از سردخانه تحویل بگیریم!
حالا زنان زيادی فرمانده را در محاصره گرفته‌اند و مردی میان‌سال خطاب به فرمانده می گوید باید آزادش كنید! باید آزادش كنید. نمی‌گذاریم او را ببرید مگر چه كرده؟ در پیاده رو راهپیمایی كرده؟ به چه حقی می‌زنیدش؟ با فشارهای همه سویه ومتحد مردم و جمع شدن گروه بیشتری از زنان که يک‌ريز جیغ و فریاد می‌کشيدند، فرمانده سست می‌شود. حتی زنی كه مصر است به هر قیمتی مانع بازداشت جوان بی‌گناه گردد، زانو بر زمين می‌زند، پاهای فرمانده را محکم می‌گيرد و جیغ‌کشان می‌گويد: محال است بذارم از این‌جا بری! باید آزادش كنی!
این صحنه مقاومت شكوه‌مند و همدردی بی‌نظیر انسان‌ها نسبت به هم، اشك شوق در چشمان بسياری نشاند. بالاخره جوان آزاد شد و دستش در دستان زنان و مادران به پیاده رو آورده شد .
جمعیت یك صدا دست زدند و هورا كشیدند چند زن به سمت مادرش رفته و او را غرق بوسه كردند او خیس عرق و خسته از پیكاری نیم ساعته آرام بر سكوی دیواره پارك ساعی نشست و وقتی تعریف و تمجید تشویق‌آمیز مردم را كه دورش جمع شده و از فداكاری مادرانه‌اش می‌گفتند، فروتنانه گفت: من مادرش نیستم!

با تشکر از darvishpour.blogspot.com

خواستگاری با مزه آندره آغاسی از همسرش در زمین تنیس

در این فیلم ، آندره آغاسی تنیسور مشهور ، در زمین بازی تنیس ، از یک تنیسور زن تقاضای ازدواج می کند و او در جواب می گوید : چقدر پول داری؟
Will You Marry Me?
How Much Do You Have Money?!

داونلود کنید : http://www.hotlinkfiles.com/files/2729652_ws99f/Aghasi.3gp
آنلاین ببینید : http://www.youtube.com/watch?v=TtIUABQRhNk

نامه دختر صفايي فراهاني به پدرش

سلام پدر؛ دلم در خلاء بي خبري از تو مثل دل گنجشک شده و براي ديدنت پر پر مي زنه. مامان هر روز پيغام ضبط شده يک دقيقه يي ات را از روي پاسخگوي تلفن گوش ميده که صداي نازنينت را بشنوه و با تمام وجودش مي بلعه و در تنهايي اش پيراهن هايت را بو مي کنه که حس کنه نزديکشي و همين دور و اطرافي. هميشه فکر مي کردم مامان خيلي زن قوي ايه که سال هاي سال در کنار تو همراهت بوده و کار زياد، دير آمدن ها، جلسه هاي پشت سر هم کاري، کار و کار و کار در تمام تعطيلات، ماموريت هاي طولاني... و دوندگي هاي دلسوزانه ات را براي ورزش، دانشجويان در بند، اصلاح و شکوفايي اقتصاد و صنعت وطنت حمايت کرده. البته بي شک زن قوي ايه اما اين روزها شمع وجودش در التهاب بي خبري و نگراني از وضعيت روحي و جسمي تو جلوي من ذوب ميشه و من ناتوان از کمک به او و اطرافيان، تظاهر به نديدن مي کنم. خانواده مستاصلانه در حال دوندگي براي اثبات بي گناهي و خدمات خالصانه تو در 30 سال گذشته اند اما افسوس که دري گشوده نيست و پشت درهاي بسته روزها در انتظارند و در وطن خود احساس بي کسي و غربت مي کنند. اين روزها نام سازمان ها و نهادها و مسوولاني را بايد ياد بگيرم و ازشون درخواست ملاقات و رسيدگي کنم که در تمام عمرم نمي شناختم و نيازي به دانستن هم احساس نمي کردم، نام سايت ها و وبلاگ هايي را ياد گرفتم که تا به حال نيازي به مراجعه بهشون نمي ديدم، اما شايد اين روزها جدا از زجري که از نبودنت و شرايط حساست مي کشيم، اما بيشتر تو را و اعتقاداتت را درک مي کنيم و همراهت هستيم و بيش از پيش با هموطنان مان احساس يکدلي مي کنيم. اين روز ها عشق و همدلي و همبستگي را که تو هميشه آرزويش را داشتي و ما تا به حال شاهدش نبوديم، نظاره گريم و اي کاش تو هم بيايي و ببيني که 30 سال زحمتت به هدر نرفته و به رغم قدر نشناسي برخي دولتمردان، مردمي که برايشان زحمت کشيدي آگاهانه قدر تو را مي دانند و براي خدماتت ارزش قائلند و خدمات 30 ساله شما را به يک کيفرخواست غيرمنصفانه نمي فروشند و صداي بي صداي شما عزيزان در بند را با گوش جان مي شنوند و باورتان دارند. همه خانواده براي ديدارت ثانيه شماري مي کنيم و از خدا مي خواهيم پشت و پناهت باشد.
منبع : http://etemaad.ir/Released/88-05-17/103.htm#154660

ابطحی در دادگاه باز هم به رای 19 میلیونی موسوی اشاره می کند

داونلود کنید : http://www.hotlinkfiles.com/files/2729619_jnarn/Abtahi-19MilionRay.3gp

آنلاین ببینید:http://www.youtube.com/watch?v=6GnOR2fRR1g

طنزی از ابراهیم رها در مورد تحلیف آقای ا.ن.

دو روز پيش يک مراسم تحليفي برگزار شد که پيرامون آن ميزان معتنابهي سوال مطرح است و من به چند تا از آنها در اينجا پاسخ مي دهم.
سوال؛ چرا آن کسي که مراسم تحليف اش بود هم وقتي آمد و هم وقتي رفت صداي هلي کوپتر شنيده شد، اما «منابع رسمي» اعلام کردند آن کسي که مراسم تحليف اش بوده با ماشين آمده است؟
جواب؛ الف - ماشين آن کسي که مراسم تحليف اش بود هم صداي هلي کوپتر مي دهد و اين از دستاوردهاي دولت نهم بوده است.
ب - «منابع رسمي» با جميع ملت ايران شوخي دارند.
ج - آنقدر در اين چهار سال پيشرفت داشته ايم که هلي کوپتر، ماشين سواري محسوب مي شود.
د- جداً چه انتظاري دارين آخه؟،
سوال؛ چرا در اين مراسم نمايندگان بسياري از کشورهاي دنيا حضور نداشتند و حتي کشورهاي آفريقايي هم که بودند در حد کاردار شرکت کرده بودند؟
جواب؛ الف - براي پيشگيري از آنفلوآنزاي خوکي، کلاً،
ب - آن کسي که مراسم تحليف اش بود کشورهاي اروپايي و امريکايي و... را داخل کشور حساب نمي کند. کماکان کومور را عشق است.
ج- در دنيا چهار کشور وجود دارد؛ ماه، خارج، ونزوئلا، سوريه. فقط يکي غايب بوده طوري نيست.
د- خيلي چيزها در اين باره مي شود گفت و البته دقيقاً همان خيلي چيزها را نمي شود گفت.
سوال؛ چرا در اطراف مجلس اين همه نيروي امنيتي مستقر بود و درهاي متروي بهارستان را هم بستند.
جواب؛ الف- تا اطلاع ثانوي از در انجمن صنفي روزنامه نگاران تا در مترو بسته مي شود. دوستان روي دور هستند، گويا پروژه بعدي در قابلمه شمسي پابلور است.
ب - هيچ خبري نبود. باور کن، جان تو،
ج - تکذيب شد، از بيخ. يعني از ته ته.
د - از همون کسي که مراسمش بوده بپرسين.
www.Ebrahimraha.com

نرگس فتحی: از سردبیری اخراج شدم/دردسر پخش زنده برخورد لباس شخصی با خبرنگار رادیو جوان

چند روزی است که نام نرگس فتحی سردبیر برنامه یک صبح یک سلام و اخراج او از رادیوجوان به دلیل پخش برنامه ای را می شنویم. ماجرا از آن جا شروع شد که هانیه جوادی منش خبرنگار این برنامه در حال تهیه برنامه مستقیم با لباس شخصی که خود را افسر نیروی انتظامی معرفی کرده مواجه شده و این فرد بی اعتنا به کارت صدا و سیمای او قصد بازداشتش را داشته است. موضوعی که در نهایت با تایید راننده به پایان می رسد. البته سردبیر این برنامه به جای قطع برنامه تمام ماجرا را از رادیو پخش می کند. ( متن این برنامه در اینترنت نیز هست) به دنبال پخش این برنامه مسعود احمدی مدیر شبکه جوان فتحی سردبیر این برنامه را اخراج کرد. اخراج فتحی البته نخستین برخورد با سردبیران شبکه پرشنونده جوان بعد از رفتن شهرام گیل آبادی از این شبکه نبوده است. هرچند که احمدی خبر اخراج این سردبیر جوان را تکذیب کرد اما فتحی در گفت وگو با «سرمایه» این تکذیب را رد کرد. ¦ ¦ در هفته ای که گذشت روایت های زیادی را در مورد اخراج شما از رادیوجوان شنیدیم. می خواستم شرح این ماجرا را از زبان خودتان بشنویم. جریان گزارش را که همه می دادند. به هر حال در جریان برنامه زنده یک صبح یک سلام اتفاقی برای یکی از همکاران ما افتاد که این ها در رادیو پخش شد. پیرو آن گزارش هم یک سری اتفاقات مطبوعاتی رخ داد اما جریان اخراج از آن جا شروع شد که شنبه صبح برنامه داشتم که ساعت 9 شب جمعه یکی از کارمندان رادیوجوان به من زنگ زد و گفت که فردا صبح سر برنامه نرو. زمانی که از او پرسیدم تا کی؟ گفت حالا تا چند روز آینده بهتر است که سر کارت نباشی. در پیگیری هایی که داشتم گفتند تا آخر هفته خبر می دهیم. اما خبری نشد و بعد از پیگیری زیاد اصرار کردم که تکلیف این برنامه چه خواهد شد و بالاخره توبیخ یک ماهه است یا رفع خواهد شد. در همه برنامه ها و سازمان ها هم چنین موضوعاتی طبیعی است که همان کارمند به من گفت مدیر گروه اعلام کرده که من تشخیص دادم ایشان سر برنامه صبح نروند. ¦ محتوای آن گزارش چه مشکلی داشت؟ من این را به عهده شنوندگان برنامه می گذارم. چون مدیر شبکه آقای احمدی فایل صوتی برنامه را خدمت دوستان برنامه ایران صدا دادند و در اینترنت موجود است.

قطع برق ، فریاد یا حسین میرحسین در حضور آقا الهام!!

اختتاميه جشنواره کودک و نوجوان هم از حواشي مصون نماند. جشنواره کودک و نوجوان اين دوره که بعد از استعفاي اکبر نبوي، برگزاري اش با شبهه و ترديد روبه رو بود، سرانجام برگزار شد و روز پنجشنبه در حالي به پايان رسيد که بيشتر چهره هاي مطرح سينماي کودک و نوجوان ترجيح دادند در اين جشنواره حضور نيابند و رسول صدرعاملي و پوران درخشنده تنها نمايندگان مطرح سينماي اين حوزه بودند که در جشنواره شرکت کردند. حاشيه مراسم اختتاميه جشنواره هم با سخنراني رسول صدرعاملي شکل گرفت. زماني که استاندار همدان از صدرعاملي درخواست کرد روي سن بيايد و صحبت کند، برق اين مراسم به مدت 10 دقيقه قطع شد و شرايطي به وجود آمد که حاضران در مراسم که تا آن زمان به آرامي نظاره گر برنامه هاي اختتاميه جشنواره بودند، با شعارهاي «الله اکبر و ياحسين...» از وضعيت ابراز نارضايتي کنند. اين اتفاق در حالي رخ داد که غلامحسين الهام سخنگوي دولت نيز در اين مراسم حضور داشت. بعد از اين اتفاق رسول صدرعاملي بدون بيان آنچه در نظر داشته سالن را ترک کرد. صدرعاملي در گفت وگو با «اعتماد» درباره آنچه مي خواسته روي سن بيان کند، مي گويد؛ «مي خواستم بگويم اين جشنواره مال همه ماست. اين جشنواره از آن هيچ دولتي نيست و انگيزه من از حضور در اين جشنواره خنده و شور و شوقي است که بچه ها از با هم بودن در اين جشنواره تجربه مي کنند.» کارگردان «دختري با کفش هاي کتاني» درباره اتفاقي که هنگام قرار گرفتن او روي سن افتاده مي گويد؛ «من اين جشنواره را دوست داشته ام و اين جشنواره انگيزه تداوم کار من در سينما بوده،هست و خواهد بود اما نمي دانم چرا وقتي قرار بود همين کلمات را آنجا روي صحنه بگويم ناگهان سالن تاريک شد و

خود به خود مردم آرامي که در سالن نشسته بودند را وادار به شعار دادن کرد.» رسول صدرعاملي درباره حضورش در جشنواره کودک و نوجوان در همدان مي گويد؛ «من وقتي وارد همدان شدم اصلاً انتظار نداشتم حتي ذره يي رنگ سبز در پوستر و بيلبوردها ببينم، اما انتظار هم نداشتم اين گونه از تندترين و در واقع خشن ترين نوع رنگ قرمز استفاده شده باشد.» کارگردان «من ترانه 15 سال دارم» در ادامه حرف هايش مي گويد؛ «من در طول همه اين سال ها که در سينما کارکرده ام هميشه سعي داشته ام در رفتار و کارهايم متعادل و خوشبين باشم و دليل اين همه تاکيد را نمي فهمم. اين موضوع براي من به يک سوال غم انگيز تبديل شده است.» منبع خبر : shahrikedostmidaram.blogfa.com

محسن کدیور : دستور تیر توسط شخص اول هر مملکتی صادر می شود

اگر خدمت نظامی کرده باشی می دانی که دستور تیر توسط شخص اول هر مملکتی صادر می شود. دستور تیر در نزاع های خیابانی نقل و نبات نیست که هر پاسبانی، هر پاسداری، هر بسیجی ای بتواند به صلاحدید خودش صادر کند و تیر شلیک کند. در زمان شاه در هفده شهریور دستور تیر به فرماندهان ارتش واگذار کرد و قبل از آن بدون اذن مستقیم او شلیک نکردند. امروز به چه کسانی مجوز شلیک بسوی ملت بی دفاع را صادر کرده اید؟ ..وقیحانه و گستاخانه دم از قانون می زنند. می گویند که ما مصلحت مردم را بهتر از خودشان تشخیص می دهیم. ما اکثریت مردم تشخیص دادیم که موسوی رئیس جمهورمان باشد. می گویند غلط کردید. درست این است که احمدی نژاد رییس جمهورتان باشد، شما نمی فهمید. می گوییم با سیاستهای شما مخالفیم، می گویند غلط کردید که مخالفید. گلوله می خورید تا دیگر هوس مخالفت نکنید. بازی ای که در ایران شروع شده است این است که در حوزه عمومی چه کسی حرف آخر را می زند. مردم می‏گویند ما، رهبر می گوید من. با وضوح و شفافیت اعلام می کنم که در جمهوری اسلامی کوشش برای استقرار دموکراسی جرم محسوب می شود.
(فایل صوتی و تصویری این سخنرانی ، به طور کامل در چند پست قبل موجود است)

ساحل نویسی (مرگ بر دیکتاتور)

برای دیدن عکامل عکس ، روی آن کلیک کنید


وبلاگ جدید ایمان مرآتی (گزارشگر خائن شبکه 2)


merati-iman.blogfa.com
از دوستان خواهش می کنم حتی شده با یک کلمه ، محبت خودتون رو از این آدم پست فطرت نون به نرخ روز خور دریغ نکنید
با تشکر

تعداد بازدیدها

جستجو در این وبلاگ

بايگانی وبلاگ